ویژگی هر انقلاب سیاسی، تغییر در ارکان مهم کشور است. نظام جمهوری اسلامی ایران نیز که با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به طور رسمی کار خود را آغاز کرد از این دایره مستثنی نیست. انقلاب فرهنگی یکی از این تغییرات بود که با رویکرد تحول در فضای فرهنگی جامعه و به خصوص […]
ویژگی هر انقلاب سیاسی، تغییر در ارکان مهم کشور است. نظام جمهوری اسلامی ایران نیز که با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به طور رسمی کار خود را آغاز کرد از این دایره مستثنی نیست. انقلاب فرهنگی یکی از این تغییرات بود که با رویکرد تحول در فضای فرهنگی جامعه و به خصوص دانشگاه در سال های نوپایی انقلاب اسلامی شکل گرفت. انقلاب فرهنگی هدفش را اسلامیسازی دانشگاهها و از بین بردن فاصلۀ بین دو نظام آموزش عالی مجزای حوزوی و دانشگاهی عنوان کرد اما هیچ حرفی از تغییرات ساختاری در آموزش و پرورش که بیش از ۱۲سال مسئولیت پرورش نسل آیندۀ کشور را بر عهده داشت، به میان نیاورد. البته کتب درسی در همان سال ها به مبانی اسلامی آراسته شد؛ این اقدام، شایان تقدیر بود و توانست نظر طلاب و علما برجسته را جلب کند، اما کافی نبود. عده ای معتقد بودند نام “آموزش و پرورش” باید بر اساس متد قرآنی که “یکزیهم” را بر “یعلمهم” ارجح دانسته به “پرورش و آموزش” تغییر یابد و این تغییر نه تنها در نام، بلکه در بطن مدارس اجرایی شود. عده ای از روشنفکرین نیز معتقد بودند باید مبانی اسلامی به طور نامحسوس در بطن آموزش و پرورش حضور داشته باشد تا بتوان تاثیر شایان آن را در جامعه دید. ماحصل دیدگاه های مختلف، متد آموزشی کنونی را شکل داد که در طی این چهل سال، نمی توان نشانه ای از توانمندی آن در تربیت اسلامی دانش آموزان یافت. اما ایراد کار کجاست؟!
رطب خورده منع رطب چون کند؟
البته بهتر آن است که بگوییم رطب نخورده چگونه می تواند فردی را به خوردن رطب مشتاق کند؟ کسی که به خوشمزگی یا خواص خرما معتقد نیست، چگونه می تواند به فرد دیگری خوردن آن را توصیه کند؟ چگونه می تواند در عمل ثابت کند که رطب دوست دارد و از رطب، خیر بسیار دیده است؟ معلمی که خود به مبانی اسلامی معتقد نیست( به هر دلیل!) و در کلامش، گویشش و مهمتر از همه، در عملکردش، اسلام نمود ندارد، چطور می تواند تربیت اسلامی دانش آموزان را با همیت و دقت لازم دنبال کند؟ پس ابتدا باید استاد را “استاد اسلامی” بار آورد تا دانش آموز بتواند در کنار خود از یک الگوی تربیتی اسلامی بهره ببرد. این عده تعداد کثیری ندارند اما به سبب تاثیرگذاری بسیار معلمان در ترسیم شاکله فکری انسان، باید حداقل به عنوان یک تفکر که جلوی رشد اسلامی دانش آموزان را می گیرد، شناخته شوند.
نکتۀ حائز اهمیت دیگر این است که دانش آموز بتواند به طور عینی، رفتارهای عملی را در معلمی که در حرف به اسلام اعتقاد و ایمان دارد ببیند؛ معلمی که در سر موقع نماز بخواند اما نحوه رابطه با شاگردانش را نداند، نه تنها مبلغ اسلام نیست، نه تنها نمی تواند در مسیر تربیت اسلامی شاگردانش قدم بردارد، بلکه آنان را از مسیر زده می کند. او به عنوان نماد یک تفکر در میان دانش آموزان شناخته می شود، پس رفتارش، رفتار آن تفکر شناخته خواهد شد! و البته بالعکس، معلمی که رفتارهای خودبی داشته باشد اما به هردلیلی به مظاهر دینی بی توجه باشد، روحیه دین گریزی را در دانش آموز تقویت می کند.
طرح زیاد، اجرا اندک
آفت بزرگی که بلای جان آموزش و پرورش امروز شده، ازدیاد برنامه های مختلف و ایده های متعدد بسیار است. در هر دورۀ مدیریتی، به لطف عوض شدنِ از سیر تا پیاز مدیران ادارات آموزش و پرورش، طرح های جدید می آیند و ایده های گذشته، کما اینکه با کیفیت و جالب باشند از بین رفته و یا کمرنگ می شوند. این دور باطل باعث می شود هیچکدام از طرح هایی که می توانند تا حدی برای تربیت اسلامی دانش آموزان موثر باشد، به مرحلۀ اجرای کامل نرسند. از میان تمام آنچه در این چهل سال، پرورش دینی این سیستم کج و ماوج به آن رسیده است، برگزاری مسابقات قرآن، عترت و نماز است که سال ها بایک متد و در دو کتگوری پژوهشی و آوایی در حال برگزاری است. البته در این مسابقات نوابغی هستند که می توان از آن ها مبلغان بزرگی ساخت، اما پس از پایان مسابقات، رها می شوند و سرنوشت خیلی از آن ها به ناکجاآباد فکری می رسد. سیستم مدیریت در آموزش و پرورش اسلامی، تشنۀ یک فرد متفکر جهادی است؛ فردی که بیش از آن که بتواند ایده بدهد، در براندازی ایده ها، گزینش آن ها، اولویت بندی برای اجرا و از همه مهم تر در اجرای ایده های مهم خبره باشد. در زمان چه کسی، کدام دولت، توانست یک طرح ملی-مذهبی با هدف تربیت دانش آموز مسلمان اجرا کند؟ قصور دستگاه های فرهنگی و سیستم آموزشی پژمرده را شبکه های ماهواره ای متعدد و سایت های خانه خراب کن پر می کنند، البته به شیوه خودشان. طرح های مذهبی خسته، هیچگاه توان رقابت با برنامه های ابَر رسانه های دنیا برای رسوخ در ذهن دانش آموزان را ندارند.
نحوۀ نگرش به تربیت اسلامی
اصولا نحوه نگرش نظام آموزشی امروز به مسئله تربیت اسلامی دانش آموزان نیازمند بازنگری جدی است. آموزشی که مبتنی بر عبادت و نمایش مبانی تئوریک دین باشد، نمی تواند دانش آموز مسلمان تربیت کند، این نظام آموزشی، نمی تواند اسلام پویا و متحرک را نشان دهد و صرفا سیمای منفعل و متحجر اسلام را به نمایش خواهد گذاشت. عبادات از نیازهای معنوی انسان است که وجود آن برای تزکیه روح و زدودن هواهای نفسانی به کار می رود و نبودن آن موجب تیرگی دل از سیاهی های زندگی روزمره خواهد شد، اما اگر شیوه های آموزش در همین بخش نیز در هم تنیده و متراکم و بی اساس باشد، نه تنها روش زندگی اسلامی را به دانش آموزان نمی آموزد، بلکه شوق انجام عبادات و واجبات اولیه دین را نیز از وجود آن ها می زداید. نمونه بارز آن در جامعه دانش آموزی، برگزاری انتخابات هایی است که هیچ نظارتی بر تبلیغات آن وجود ندارد. در تربیت اسلامی، وعده دادن آنچه که اجرای آن در توان فرد نباشد، مانند دادن وعده دروغ، نکوهیده و ناپسند است، اما بارها شاهد بوده ایم که دانش آموزان، حتی در مقطع دبیرستان که خوب را از بد تشخیص می دهند، در تبلیغات انتخاباتی خود، وعده های عجیب و غریبی به هم کیشان می دهند. تربیت اسلامی دانش آموزان فقط شرکت در نماز جماعت نیست(نفی نماز جماعت تلقی نشود).
بلای آسمانی کنکور
این روز ها در هر محفلی که بحث از آموزش و پرورش باشد، صحبت از مضرات کنکور به میان می آید. کنکور می تواند بنیان زندگی فرد را به کلی تغییر دهد، البته این تغییرات عمدتا منفی بوده و ساختار وجودی فرد را(در بهترین حالت ممکن) برای مدتی دچار اختلالات روحی و درگیری های متعدد می نماید. به این سیر سخت طاقت فرسا، فشار بی امان خانواده و نزدیکان را نیز اضافه کنید تا ببینید چگونه فرد نوجوان که در مرحله ورود به جوانی قرار دارد، حداقل یکسال از تمام تربیت های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و در مجموع، تربیت اسلامی دور می ماند. امروزه کنکور نه تنها کارخانه بزرگ استعداد سوزی و هدر رفت سرمایه های فکری است، بلکه موتور محرک دانش آموزی را که در اوج تفکر و اغتشاش مثبت مغزی است، از تمام ظاهر و باطن دین، دور می سازد. کنکور به انسان می آموزد جوهر مرد، هرکاری نیست، و کارهای یدی نکوهیده است و با ورود به دانشگاه، باید شغل مناسب با در آمد بالا در انتظار او باشد. این نظام آموزشی توهم پرور، می تواند فرد را متناسب با ارزش های اسلامی، که کار برای کسب روزی حلال را عبادت می داند، پرورش دهد؟ می تواند فردی را امام و پیشوای خود معرفی کند که در اوج علوم لدنی، در نخلستان چاه حفر می کرد و نهر می گشود؟ این نظام آموزشی که کتب کنکوری و کمک درسی را در دامن دانش آموز می گذارد و او را از آشنایی با کتب انسان ساز جامعه(بعضا حتی قرآن!) دور می سازد، نمی تواند لفظ تعلیم و تربیت اسلامی را یدک بکشد.
سید مجید حسینی، استاد دانشگاه تهران و منتقد کنکور که در زمینه تکنولوژی آموزشی فعال می باشد، درباره تاثیر کنکور بر مطالعۀ کتاب های غیر درسی و محتوایی (همچون قرآن کریم) می گوید:« در اوج زمانی که دانش آموز بایستی برای فراگیری جامعه پذیری اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کتاب بخواند و بتواند در جامعه حضور داشته باشد، آموزش و پرورش کاری می کند که او سراغ کتاب نرود و در واقع نتواند و وقت کتاب خواندن نداشته باشد. در حقیقت نظام آموزشی با این کار دستور مفید نبودن را به دانش آموز ارسال می کند و رها کردن کتاب خواندن را به او می آموزد.