امروز یازدهم اردیبهشت روز جهانی کارگر است و در این روز جملات آشنایی از این قبیل که در کنار کارگران باشیم از تریبون‌ها به گوش می‌رسد که فقط به گوش می‌رسد!

سیدوحید حسینی نوشت: «ما باید در کنار کارگران باشیم»، «تامین مسکن کارگران، باید اولویت باشد»، «معیشت کارگران از مهم‌ترین برنامه‌های اداره کشوراست» و… اینها گوشه‌ای از جملات آشنایی است که در روز کارگر یا نزدیک به این روز از تریبون‌ها و شخصیت‌های سیاسی و دولتی بارها به‌گوش می‌رسد و فقط به‌گوش می‌رسد.

اتفاق عجیب یا هر چیز دیگری که می‌خواهید اسمش را بگذارید؛ امروز یازدهم اردیبهشت روز جهانی کارگر است و همین دیروز گزارش حادثه‌ای که در تونل آزاد‌ راه تهران‌-شمال رخ داد و سه کارگر را زنده زنده سوزاند، منتشر شد. سه کارگر در آتش جان دادند تا خدای ‌ناکرده، آمار مرگ کارگران حین انجام کار، نسبت به سال‌های قبل کاهش پیدا نکند!  آمارها می‌گویند که هر سال نزدیک به ۲۰ هزار حادثه کار در ایران رخ می‌دهد که ۱۵ هزار موردش مربوط به کارهای ساختمانی است. از این دست آمارها فراوان است، کافی است در جست‌وجوگر گوگل، کمی با کلمات بازی کرد و سیل اعداد و ارقامی که درباره حوادث کارگری‌ است، ما را با خود ببرد.

سختی کار کارگر را نمی‌شود تنها با حادثه‌ای که جانش را می‌گیرد یا دست و پایش را قطع می‌کند، بینایی‌اش را می‌گیرد یا فلجش می‌کند، سنجید.

 وقتی آمارها به حرف می‌آیند که خط فقر بالاتر از ۳٫۵ میلیون تومان است و حقوق کارگران حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است، اینکه کارگران با رشد فقر نسبی مواجهند، اینکه حقوق‌شان کفاف معیشت‌شان را نمی‌دهد و از پس هزینه‌های زندگی برنمی‌آیند و… اینها دیگر قطع‌عضو و آسیب‌دیدگی جسمی نیست، برای کارگری که حقوقش ماه‌هاست عقب افتاده، عیدی‌اش را هنوز نگرفته و میلیون‌ها تومان بدهکار صاحبخانه، بانک، دوست، فامیل و سوپرمارکت سرکوچه است، حادثه نیست، فاجعه است.

هر روزی که به میزان بدهی کارگری اضافه می‌شود، هر ماهی که اجاره‌خانه‌اش عقب می‌افتد، توان خرید گوشت و میوه‌اش کم می‌شود و از رفتن به دکتر، دندانپزشک، آزمایشگاه، کلاس‌های آموزشی فرزندش و… منصرف می‌شود، حادثه است. روز کارگر که می‌شود همه از حوادث کار می‌گویند، از کلاه ایمنی و آموزشی که به کارگران برای انجام کارهای ساختمانی، معدن، تونل و… داده نشده، از اینکه چرا استانداردها رعایت نمی‌شوند و فرهنگ ایمنی پایین است. تمام بایدها و نبایدها خودنمایی می‌کند و به‌چشم می‌آید.

در همین روز همایش‌ها و مراسم‌هایی برگزار می‌شود و پشت ‌تریبون‌ها برای این وزیر، آن مدیر و مسئول عالی‌رتبه خالی می‌شود و دعوت می‌شوند بیایند و حرف‌های تکراری بزنند و چند کیلومتر آن‌طرف‌تر کارگران در ساختمان‌ها، تونل‌ها، زیر‌گذرها و درون گودال‌ها با حداقل‌ها به‌سختی مشغول کارند و هر روز در حسرت حقوق از دست رفته‌شان نشسته‌اند.

حالا خیلی هم لازم نیست جای دوری برویم و در معدن، روی داربست و داخل تونل دنبال کارگرها بگردیم، ما همه کارگریم و حقوق‌مان دور از استانداردهاست. کارگریم و بدهکار، کارگریم و بدون امنیت شغلی، کارگریم و لنگ «یک‌قران دوزار» که هر ماه گیرمان می‌آید. هر روز که بیدار می‌شویم و در شبکه‌های اجتماعی و مجازی از بالا رفتن قیمت‌ها خبر‌دار می‌شویم، هر سالی که بدون پس‌انداز می‌گذرانیم، دچار حادثه می‌شویم، اگر هر روزمان روز کارگر نیست پس چیست؟