سینۀ سوختۀ سینما امروزه مملو است از زخم هایی که فرزندان آن به بدنه وارد کرده اند. روی پردۀ نقره ای سیاه است، آن هم از وقتی که از فیلم های فاخر کمدی مانند لیلی با من است کمال تبریزی، رسیده ایم به فیلم هایی که با دیالوگ های سخیف و جنسی به سر حد […]

سینۀ سوختۀ سینما امروزه مملو است از زخم هایی که فرزندان آن به بدنه وارد کرده اند. روی پردۀ نقره ای سیاه است، آن هم از وقتی که از فیلم های فاخر کمدی مانند لیلی با من است کمال تبریزی، رسیده ایم به فیلم هایی که با دیالوگ های سخیف و جنسی به سر حد فروش می رسند. راستش را بخواهید، قبلا به این فکر می کردم که بازیگران و عوامل برخی از فیلم ها چگونه می توانند با خانواده خود به دیدن این فیلم ها بروند و از دیدن آن لذت ببرند؛ اما اکنون سوالم این است که کارگردان، چگونه می تواند همسر خود را در صحنه های مبتذل فیلم به کار گیرد؟

 

بلایی به نام سینمای گیشه

البته نمی توان همه را به یک چوب راند. در همین سینمای مملو از هجو گیشه، فیلم های فاخر بسیاری وجود دارد که توانسته اند گوی سبقت را از رقبا بربایند. عده ای معتقدند سینمای حکومتی وظیفه ورود و کنترل این وضعیت را بر عهده دارد. عده ای دیگر که در تقابل با گروه قبلی قراردارند، معتقدند حاصل ورود حکومت و دولت به مغوله هنر، خاصه سینما، رانت ایجاد می کند، آن هم نه یک رانت معمولی در پروسه ساخت و تولید، بلکه در زمینه پخش و اکران که مهم تر از مراحل قبلی است. اگر بهترین فیلم، با متد بد اکران شود، نمی تواند به حق واقعی خود دست یابد. یکی از عواقب صنعتی شدن سینما به وجود آمدن همین سینمای گیشه است‌. گاهی کارگردان چنان برای فروش فیلم تحت فشار است که هرکاری دیالوگ و حرکت ناشایستی را در فیلم جای می دهد. امروز که می خواستم برای نگارش این سیاهه، سری به مطالب و نوشته های دیگران در خبرنگاران و دنیای مجازی بزنم، به مصاحبه یکی از کارگردان های معروف سینما برخوردم که معتقد بود: فیلم بفروش، هرچه که باشد بهتر از فیلم نفروش است!

یعنی رسالت اصلی فیلم »فروختن« است! هنر برای پول، برای هنر. پول بد است؟ نه! چرا بد باشد!؟ هیچ اثر فاخر کمدی و طنز بدون صرف پول به دست نیامده و هیچکس نیز منکر این نیست که فیلم باید طوری ساخته شود که در گیشه موفق باشد، اما نه چنان که با هدف گیشه ساخته شود.

این سینما هیچ ابایی از به کارگیری سلبریتی های معمولی ندارد. حاضر است برای فروختن فیلم خود دست به  هرکاری بزند و هرکس را با بازیگرانی که سال ها خاک صحنه این سینما را خورده اند دم خور کند، به آن ها بازی بدهد و با همین کار به شهرت کاذب آنان مقبولیت ببخشد. مقبولیت مشروعیت نمی آورد.

 

 

خواب زمستانی ارشاد

با آنکه زمستان بار خود را بسته بود و از مرزهای کشور خارج می شد، اداره ارشاد هنوز در خواب زمستانی بود. یک خواب نه چندان طولانی کافی بود تا فیلم رحمان۱۴۰۰، ساخته منوچهرهادی، با نسخه های اصلاح نشده پرده های حیا را در نوردد و حتی رکورد فروش یک فیلم در یک روز را به نام خود ثبت نماید. نزدیک به ۲۲میلیارد و پانصد میلیون تومان فروش، یعنی بیش از یک میلیون و پانصد مخاطب! و جالب تر اینکه حتی یک نفر از این ۱/۵میلیون نفر از ناظران اکران نبوده اند؟! از اقوامشان چطور؟ چطور می توان قبول کرد فیلمی روی پرده باشد و میلیاردها تومان بفروشد و رکورد فروش روزانه تاریخ سینمای ایران را هدف بگیرد، و بعد معلوم شود که اصلاحات شورای نظارت بر اکران روی آن اعمال نشده است!؟

افسوس، طنز قضیه، بیش از طنز فیلم است!

 

سینمای ایران در چند سال اخیر میزبان جنسی از کمدی بوده که تا پیش از این معمولاً در کلیپ های اینترنتی رویت می شد و البته از میزان بسیار بالای بازدید برخوردار بود. محبوبیت این دسته از کلیپ ها سبب شد تا سینمای ایران نیز روی خوشی به این نوع محتوا نشان دهد و آثاری با رویکرد مشابه را روانه سینما نماید که با استقبال بی نظیری از جانب مخاطبین ایرانی مواجه شد. فروش بی سابقه آثاری نظیر  «هزارپا» می تواند دلیل محکمی باشد برای آنکه ثابت کند، مخاطب ایرانی تمایل زیادی به تماشای این جنس کمدی در سینما دارد و رویه ساخت این آثار نیز با شیب تندی در حال افزایش است.

 

پس از به اکران درآمدن آثاری نظیر « مارموز » در ماه های اخیر، حالا «رحمان ۱۴۰۰» روانه سینما شده که ملغمه ای بی سر و ته و سرشار از ابتذال است. اثری که تا چند سال پیش هر فیلمسازی به سختی می پذیرفت تا آن را روانه سینما نماید و به عنوان یک تجربه سینمایی از آن یاد نماید اما ظاهراً این موارد چندان برای منوچهر هادی، کارگردان این اثر اهمیت ندارد و ساخته های پیش او یعنی »من سالودار نیستم« و »آینه بغل« نیز به خوبی این وضعیت را تایید می کنند.

 

به نظر نمی رسد که ساخته شدن اثری همانند «رحمان ۱۴۰۰» از دغدغه ای ذهنی برآید. به احتمال زیاد نه فیلمساز و نه نویسنده ، هیچکدام ایده و دغدغه ای برای ارائه محتوایی که بتواند ذهن مخاطب را حتی در حد چند دقیقه به چالش بکشد نداشته اند و صرفاً به جهت پول ساختن بوسیله ساخت مجموعه موقعیت های عجیب و غریب و تدوین آن و سپس ارسال به پرده های سینما، تصمیم به انجام کار خود گرفته اند. در »رحمان ۱۴۰۰« نشانی از متن و کارگردانی به چشم نمی خورد و هرآنچه که در تصویر نقش بسته گوشه ای از ابتذال است که در اشکال مختلف و با تنوع کامل ارائه شده است.

 

در »رحمان ۱۴۰۰« هیچ شخصیتی ساخته نمی شود و هرآنچه که در فیلم قابل رویت است کاریکاتورهای متحرکی هستند که مطابق کلیشه های ترسیم شده در جامعه رفتار می کنند و هرگز توانایی خارج شدن از این وضعیت و تبدیل شدن به شخصیت را ندارند. در میان این افراد طیف های مختلفی از کارگر شریف گرفته تا متظاهر دین دار مشاهده می گردد اما نقطه اشتراک تمامی آنها شعور حداقلی شان است که تصویر بالغ بودن شان را خدشه دار می کند! موقعیت های کمیکی که در فیلم ساخته می شود به بدترین و بی مزه ترین و نازل ترین شکل ممکن به مخاطب ارائه شده است که عوامل بسیاری جز فیلمنامه و کارگردانی در شکل گیری آن دخیل بوده است.

 

«ستاره مربع» های افراطی

در دو سه سال اخیر، تلویزیون با بکارگیری افراطی اسپانسرها و «ستاره مربع» های معروفی که باعث ایجاد فضای طنز در میان کاربران شده، بحث های فراوانی را رقم زده اند و حالا به نظر می رسد که این افراط در حال ورود به سینمای ایران نیز هست به طوری که در میانه فیلم «رحمان ۱۴۰۰» چندین دقیقه از داستان به تبلیغ مستقیم خدمات اسپانسر گذشته است! در واقع مخاطب در هنگام تماشای فیلم می بایست چندین موقعیت را به اجبار با حضور اسپانسر مشاهده نماید و مورد ویرانگر اینکه این موقعیت ها ابداً ارتباطی با فضای داستانی ندارند. در بخش های دیگری از فیلم نیز بی آنکه موقعیت ایجاب نماید، ماشین های مدل بالا با رنگ های مختلف به تصویر کشیده شده اند که آدمهای داستان حول محور آن دیالوگ برقرار می نمایند! تمام این موارد نشان می دهد که «رحمان ۱۴۰۰» بیش از آنکه ایده و تلاش فیلمسازش برای ساخت فیلم باشد، اثری است که مدیون اسپانسرها بوده و بخش اعظمی از فیلم نیز به اجبار این سرمایه گذارها در موقعیت های بی ربط، با بدترین شکل ممکن ساخته شده است.

 

شوخی های جنسی فیلم نیز بی آنکه کارکرد صحیحی در فیلم داشته باشند، بصورت تکراری و رگباری در فیلم به مخاطب ارائه می شود و مخصوصاً شوخی مربوط به پائین تنه که تقریباً هر چند دقیقه یکبار توسط سعید آقایی و بهرام افشاری با اکت لازم(!) در حال بازخوانی و اجراست! ظاهراً سازندگان نمی دانستند که یک شوخی شاید تنها دوبار بتواند مخاطبی را به خنده بیندازد و تکرار چند ده باره آن کارکرد خود را از دست می دهد. در فیلم شوخی های مختلفی هم با اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز ایران می شود. مانند تغییر نام موسسه کاسپین به «جاسپین» و اشاره به افرادی که به نام دین در حال فساد هستند. این اشارات در فیلم بی معنی به نظر می رسند چراکه فیلمساز از نزدیک شدن به سوژه هایی که قصد شوخی با آنها را دارد خودداری می کند و صرفاً به چند شوخی ریز بسنده کرده چراکه نمی خواسته کوچکترین خطری اثرش را تهدید و برای آن حاشیه بسازد! از این جهت «رحمان ۱۴۰۰» علی رغم ژست منتقدانه ای که گرفته، اثری کاملاً بی خاصیت محسوب می شود.

در میان بازیگران فیلم تنها سعید آقاخانی است که با طنازی ذاتی اش موفق شده تا حدودی شخصیت رحمان را به دل تماشاگر بنشاند. آقاخانی که در سالهای گذشته بازی در نقش های جدی را در اولویت کاری اش قرار داده بود، در « رحمان ۱۴۰۰ » بار دیگر به آثار طنز بازگشته و نقش آفرینی نسبتاً مناسبی هم در نقش رحمان داشته است. اما برخلاف آقاخانی، دیگر بازیگران فیلم مجموعه ای از بازیهای بد را رقم زده اند که در این بین می توان به محمدرضا گلزار اشاره کرد یک بازی بد دیگر به کارنامه هنری اش اضافه شده است. نقش آفرینی عجیب و غریب یکتا ناصر که ایفاگر نقش زن کاملاً مشنگ و بی عقل رحمان بوده، یکی دیگر از بازیهای ضعیف فیلم است که البته بیشتر به دلیل شخصیت پردازی اینچنین ویران است تا توانایی های بازیگری یکتا ناصر.حضور کوتاه مدت مهران مدیری در فیلم هم توفیقی ایجاد نمی کند و نمی تواند فیلم را نجات دهد.

 

رحمان ۱۴۰۰ را می توان نمونه ای ضعیف از کارهای منوچهر هادی دانست. کارگردانی که دست رد به سینه هیچ ژانری نزده است  و در مواقع نیاز از همه نوع سناریو و بازی استفاده کرده است. سینماگران باید پاسخ دهند؛ پاسخ ناکارامدی سینما در جذب مخاطب خانواده و عدم ساختن طنزهایی که امکان نمایش در خانواده را به معنای واقعی کلمه(نه آنچه وجود دارد) داشته باشند.

 

  • نویسنده : محمدحسین حسین نیا