نشست شعر امروز روسیه با حضور ویچسلاو کوپریانوف شاعر روس و برگزارکننده اولین فستیوال آزاد شعر در سیبری، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری ایلتنا به نقل از مهر، نشست «شعر امروز روسیه» روز چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت، با حضور ویچسلاو کوپریانوف (شاعر معاصر روسیه)، احمد پوری، زهرا محمدی و سیدحسین طباطبایی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

هدف از برگزاری این جلسه به بیان مسئولان شهر کتاب این بود که شاهکارهای ادبیات داستانی روسیه به فارسی بارها ترجمه شده و برای ما ایرانیان ادبیات این کشور بیش‌تر با آثار برجسته نثر شناخته می‌شود. به سبب این امر شعر روسی مانند ادبیات داستانی آن چندان شناخته شده نیست؛ می‌توان گفت میزان شناخت و آشنایی دوستداران ادبیات در ایران با شعر این کشور، به ویژه شعر معاصر آن، در حد و اندازه‌ای شایسته‌ این‌گونه‌ مهم ادبی در روسیه نیست.

ارتباط عمیق ما با قهرمانان داستانی روسیه

اولین سخنران این برنامه سید حسین طباطبایی بود که ابتدا به شرح میزان تاثیرگذاری و اهمیت نام‌های روس در گستره ادبیات پرداخت و گفت: برای ما ایرانیان نام‌هایی چون پوشکین، لرمانتف، یسنین، مایاکوفسکی، آخماتووا و برودسکی آشنا هستند؛ چهره‌هایی که در تحول فرهنگ روسیه نقش‌آفرینی بسیار گسترده‌ای داشته‌اند؛ همچین آثار بسیاری از شعرای کلاسیک روس به فارسی ترجمه شده و موجبات آشنایی ما با ایشان را فراهم آورده است. البته طی سالیان اخیر آثار بسیاری منتشر شده که به‌ویژه میزان تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی شاعران دوره‌ شوروری را بازنمایی می‌کند؛ در پی انتشار این‌دست آثار ما بیش از این‌که با خلاقیت‌های ادبی شاعران روس آشنا شویم، با سوی‌گیری‌های سیاسی آن‌ها آشنا شده‌ایم.

وی افزود: گرچه ما با قهرمانان داستانی روسیه ارتباطی عمیق و وثیق برقرار کرده و بعضاً با برخی از ایشان زیسته‌ایم، اما باید در نظر داشت، این خود شاعران معاصر روس هستند که در نگاه ما علاقه‌مندان به ادبیات این کشور همواره اهمیت داشته‌اند؛ اما متاسفانه آن‌گونه که بایدوشاید با سبک‌وسیاق و خلاقیت‌های ادبی و هنری آن‌ها آشنا نیستیم. حضور ویچسلاو کوپریانوف، شاعر معاصر روسیه در نمایشگاه کتاب، امکان برگزاری این نشست به همت شهرکتاب را فراهم آورد؛ از این‌روی علاقه‌مندان به شعر معاصر روسیه می‌توانند با تحولات آن آشنا شوند.

طباطبایی در پایان سخنانش به اجمال کوپریانوف را معرفی کرد و گفت: کوپریانوف در سال ۱۹۳۹ در شهر نووسییرسک متولد شد. پدر و مادرش هر دو پزشک بودند. کوپریانوف پدر خود را در جنگ بزرگ میهنی (جنگ جهانی دوم) از دست داد. او تحصیلات خود را در رشته زبان‌های خارجی در دانشگاه مسکو ادامه داد و در ۲۲ سالگی اولین اشعار خود را در روزنامه‌ها و مجلات ادبی روسیه منتشر کرد. او از آن‌جاکه به زبان‌های اروپایی آشنایی داشت، ترجمه‌های متعددی را نیز از برخی زبان‌های یادشده صورت داد. کوپریانوف در سال ۱۹۷۶ به عضویت اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروری درآمد. او از شاعران شعر سپید و شعر آزاد است؛ این گونه اشعار در دوران استالین و سال‌های پس از آن مغضوب دستگاه حاکم بود؛ از این‌رو بسیاری از آثارش یا به‌صورت زیرزمینی چاپ، یا به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شد. اولین مجموعه‌ شعر کوپریانوف در ۱۹۸۱ منتشر شد؛ این مجموعه هم‌چنین اولین مجموعه‌ شعر سپید بود که پس از جنگ جهانی دوم منتشر شد. او به‌عنوان نظریه‌پرداز حوزه‌ شعر سپید نیز شناخته می‌شود. برخی نظریه‌پردازان حوزه‌ شعر معاصر روسیه او را واجد سبکی مشخص که «ترکیبی است دلپذیر از تفلسف و تغزل» می‌دانند. بسیاری از اشعار وی به زبان‌های مختلفی چون آلمانی، ژاپنی و چینی ترجمه شده‌اند.

در ادامه این نشست، زهرا محمدی، ضمن اشاره به سخنان طباطبایی بر اهمیت شاعران نام‌آشنای روس در قرن نوزدهم روسیه و نقش آن‌ها در معرفی شعر و ادب این کشور تاکید کرد و گفت: متاسفانه قرن بیستم ادبیات روسیه برای بسیاری از مخاطبان ایرانی آن، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، هرچند که آثار بسیار از آن‌ها در مقطع یادشده به فارسی برگردان شده است. حائز اهمیت است که اطلاع از جریان‌های شعری قرن بیستم روسیه در پیوند است با جریان‌های سیاسی این کشور در مقطع یادشده. آن‌چنان‌که می‌دانیم در نیمه اول قرن نوزدهم شعر در روسیه اعتلا پیدا کرد؛ حال آن‌که در نیمه‌ دوم رمان، داستان و نمایش‌نامه جای آن را گرفتند و تا حدی شعر روس منزوی شد.

وی افزود: در پایان قرن نوزدهم، هم‌زمان با ورود جریان‌های مدرنیستی به حوزه ادبی روسیه، دوباره شعر اعتلا یافت؛ شاعران این دوران دوباره می‌توانستند حرف‌هایی برای گفتن داشته باشند. اولین و مهم‌ترین جریان مدرنیستی انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، سمبولیسم بود که از فرانسه به این کشور راه پیدا کرد و افراد شاخص بسیاری در این حوزه بروز و ظهور یافتند؛ از آن‌جمله می‌توان به بلوک و بریسوف اشاره داشت؛ آن‌ها به رسالت والا و فرازمینی شعر باور داشتند؛ از این‌روی شعر سمبولیستی پر از ابهام و راز و چندمعنایی است. به این سبب این‌دست آثار نزدیک‌ترین اشعار به درک مخاطب ایرانی از شعر هستند؛ چراکه ما نیز در شعر کلاسیک فارسی به موسیقی شعر و سمبول، ابهام و رازآلودگی عادت داریم و مطالبات‌مان از شعر بر این اساس شکل گرفته است. از این‌رو ما به سادگی می‌توانیم رویکردهای یادشده را دریابیم.

این پژوهشگر برخی مولفه‌های سمبولیسم در ادبیات روسیه را برشمرد و گفت: با این همه، مخاطب آثار رئالیستی ابتدای قرن نوزدهم که می‌باید مواجهه‌ای دیگرگون با شعر می‌داشت، شاید تاب و تحمل ابهام و چندمعنایی در شعر را نداشت و به دنبال رویکرهایی ساده‌تر بود. از این‌روی در ادبیات معاصر روسیه جریان آکمه‌ایسم شکل گرفت؛ نمایندگان آشکار این جریان آخماتووا و ماندلشتام هستند. آن‌ها در پی این بودند که بی‌پیرایگی و سادگی را به شعر بازگردانند؛ آن‌ها می‌خواستند از تمام احساسات انسانی با ساده‌ترین واژه‌ها سخن بگویند؛ به زعم ایشان تشبیهات و استعاره‌ها می‌باید در راستای بیان همین احساسات صورت می‌یافت. تقریباً هم‌زمان با شکل‌گیری جریان یادشده، جریان مدرنیستی دیگری در شعر قرن بیستم روسیه بروز یافت؛ فوتوریسم از ایتالیا به روسیه راه پیدا کرد.

محمدی نگاه به آینده را زیرساخت نظرگاه فوتوریست‌ها خواند و ادامه داد: نگاه به آینده، مبتنی بر ساختارشکنی و نفی گذشته، هم‌چنین ساختن آینده‌ای عاری از همه ارزش‌های پیشین، فوتوریسم روسی را شکل می‌دهد. مایاکوفسکی یکی از برجسته‌ترین فوتوریست‌های روس است؛ او با برجسته‌ترین اثر خود، ابر شلوارپوش، در واقع بیانیه‌ فوتوریست‌ها را صادر کرد؛ او این منظومه را با «مرگ بر هنرتان»، «مرگ بر مذهب‌تان»، «مرگ بر عشق‌تان» و «مرگ بر ساختارتان» آغاز کرد؛ در واقع او معتقد بود هرآن‌چه هست، باید نابود کرد تا بتوان بر خرابه‌های آن آینده‌ای درخشان ساخت. این رویکرد حتا از حیث زبان نیز بر ساختار شعر معاصر تاثیر گذاشت. علاوه بر این‌که قواعد و دستور زبان در شعر فوتوریستی نادیده گرفته می‌شد، مفاهیم بسیار تازه و نگاهی بدیع نیز در گستره‌ شعر روس ورود یافت. این نگاه نمی‌خواست شعر را در قالب و ساختاری مشخص اسیر کند.

وی در ادامه قطعه‌ای از ابر شلوارپوش را خواند و سپس به تشریح نسبت‌های میان فوتوریسم و انقلاب اکتبر پرداخت و گفت: شعر فوتوریستی به همت گروهی از شاعران که جبهه چپ هنر را تشکیل دادند، در ابتدا ناخواسته و سپس آگاهانه، به نماد انقلاب بدل شد؛ به گواه بسیاری از پژوهش‌گران شخص مایاکوفسکی به‌عنوان نماد سرخوردگی روسیه از انقلاب اکتبر شناسایی می‌شود؛ پایان غم‌انگیز زندگی او نیز گواه بر این مدعاست. منظومه‌ ابرشلوارپوش در ابتدا می‌باید منظومه‌ای عاشقانه می‌بود، اما به مانیفستی اجتماعی و انتقادی بدل شد. کشاکش همیشگی شاعران و نویسندگان با حاکمان و سانسورچیان در فضای ادبی روسیه، همواره بوده و هم‌چنان ادامه دارد. از بطن فوتوریسم جریان دیگری به نام ایماژینیسم سر برآورد؛ خاستگاه این جریان انگلستان است. در جریان یادشده آن‌چنان‌که از نام آن برمی‌آید، توصیف دقیق از طبیعت و آن‌چه شاعر می‌بیند، مراد است. ایماژینیست‌ها به رغم اعقاب خود، در پی ساختارشکنی و عصیان‌گری نبودند. این امر موجب تقابل این دو جریان بود. جریان‌های یادشده در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم موجب شدند شعر روسی دوباره بر پای خود بایستد. این‌گونه بود که این دهه‌ها عصر نقره‌ نقره‌ای شعر روس نام گرفتند؛ البته این نام در تقابل با «عصر طلایی» نیست و پایین‌تر از آن تلقی نمی‌شود؛ هردوی اعصار یادشده منبع الهام بزرگی برای شاعران آن دوران و پس از آن بوده‌اند.

تاثیرات استالین‌زدایی بر ادبیات روسیه

وی در ادامه به استالین‌زدایی دوران خروشچوف و تاثیرات آن بر فضای ادبی اشاره کرد و گفت: در پی این اتفاق جریان تازه‌ای در شعر معاصر روس شکل گرفت که از شاعران آن، با عنوان شاعران دهه ۶۰ نام برده می‌شود؛ یفتوشنکو و آخمادولینا، از درخشان‌ترین نام‌های این دوره هستند. آن‌ها از هیجان، امید و آرمان لبریز بودند و در پی درانداختن انقلابی در شعر و ادبیات. اما سراب ناشی از آزادی‌های دوره‌ خروشچوف به زودی خشکید؛ چراکه شاعران و نویسندگان به ظاهر می‌توانستند از هرچه می‌خواهند بگویند و رسالت شاعرانه‌ خود را به جای آورند؛ در این دوران وظیفه‌ سانسور به عهده‌ ناشران بود که ترس مضاعف ایشان موجب تنگناهای بیشتری در این حوزه می‌شد. این امر مهاجرت گسترده‌ شاعران و نویسندگان را در پی داشت. به هر روی سنت شاعران دهه‌ ۶۰ تاکنون باقی‌ست. در آستانه‌ فروپاشی، شعر در معرض نابودی مطلق قرار داشت. در آن دوره شعر و ادبیات در اولویت‌های واپسین قرار گرفت و در واقع مخاطبی نداشت. اما در روسیه‌ نوین، تغییر مولفه‌های اقتصادی و اجتماعی موجب شد شعر نیز جایگاه تازه‌ای را برای خود تعریف کند؛ در جریان‌های شعری و شاعران امروز، شعر اپوزیسیون حاوی رسالت است و از نابسامانی‌های موجود سخن می‌گوید. با توجه به وضع موجود این پرسش مطرح است که آیا شعر به جایگاه اصیل خود بازمی‌گردد؟

در بخش بعدی این نشست، احمد پوری، به استیلای آشکار سمبولیسم شعر روس در انتهای قرن نوزدهم پرداخت و گفت: آن‌چنان‌که گفته شد، سمبولیسم روس متاثر از شعر فرانسوی عرفانی، درون‌گرا، حاوی ایهام، تصویر و حتا ابهام بود. جامعه روسیه در آن مقطع در معرض تغییر و نوعی انفجار بود؛ پیش‌تر در سطوح زیرین جامعه جریاناتی وجود آمده بود که هنرمندان به خوبی آن‌ها را حس کرده و دریافته بودند. در آن زمان یکی از برجسته‌ترین چهره‌های سمبولیسم روسی والری بریسوف بود. این گونه‌ شعری در آن مقطع جریان مسلط به شمار می‌آمد؛ چراکه رازناک چندبعدی و درون‌گرا بود و فارغ از بیرون؛ اما در بیرون تحولاتی عیان رخ می‌داد و مردم در صحنه حضور داشتند. از این‌روی در سال‌های اولیه قرن بیستم جرقه‌هایی را شاهد هستیم؛ از آن‌جمله می‌توان به انتشار روزنامه‌ای اشاره کرد که گومیلیف منتشر می‌کرد و در آن جوانانی را گرده آورده بود؛ این رویکرد سبب بروز جریان آکمه‌ایسم شد.

وی افزود: آکمه‌ایسم در پی پایان‌دادن به سمبولیسم بود. به زعم آن‌ها وقتی در شعر از سیب گفته می‌شود، این همان سیب است که می‌توان آن را خورد، نه صورت یار؛ شعر باید کاملاً عیان با مخاطب خود مواجه شود. آکمه‌ایسم در واقع طغیانی بود در برابر سمبولیسم که در آن همه‌چیز در لفافه و پر از ایهام بیان می‌شود. آخماتووا تا پایان عمر خویش به این جریان وفادار بود؛ هرچند که آکمه‌ایسم دیگر وجود نداشت. آکمه‌ایست‌ها به رغم طغیان در برابر سمبولیست‌ها، چندان انقلابی به حساب نمی‌آمدند؛ به این معنی که با جنبش پیش‌آمده همراهی چندانی نمی‌کردند. در کنار آن‌ها فوتوریسم بروز یافت، متاثر از ایتالیا. البته در ایتالیا فوتوریسم مولفه‌های گوناگونی چون توجه به تکنولوژی داشت که بعدتر مورد توجه فاشیست‌ها واقع شد؛ اما مایوکوفسکی تنها توجه ایشان به آینده را برگرفت و باقی آن را وانهاد؛ او با الهام از انقلابی که صورت یافته بود، معتقد به ساختن آینده بود.

این مترجم به برخی ویژگی‌های فرمی کار مایاکوفسکی اشاره کرد و گفت: فوتوریسم عمر چندانی نداشت؛ به این معنا که جز چند تن، پیروان چندانی برایش نماند. نسل پس از آن‌ها از وضع موجود ناخرسند بود و معترض؛ اما اعتراض آن‌ها چندان آشکار و انقلابی نبود که موجب عقوبت ایشان شود؛ از این‌دست می‌توان به یفتوشنکو، آخمادولینا و برودسکی اشاره کرد؛ آن‌ها رویکردی حساب‌شده در اعتراض داشتند که موجب بروز تغییراتی در گستره شعر شد؛ از آن‌پس در آثار مضامین مدرن و اشتیاق به دموکراسی دیده می‌شد.

هر قافیه یک روبل

پس از پوری، کوپریانوف به شرح اوضاع و احوال شعر روسیه در دوران پس از فروپاشی شوروی پرداخت و گفت: در پایان دهه ۸۰، اتفاقات متنوعی در کشور رخ می‌داد؛ من توانستم اولین فستیوال آزاد شعر را در سیبری برگزار کنم. این جشنواره به شعر سپید اختصاص داشت و از این‌رو اهمیت پیدا کرد که تا آن هنگام اعتقاد چندانی به این گونه‌ شعری وجود نداشت و حتی شاعران خود نیز در برابر آن مقاومت می‌کردند. البته یکی از مهم‌ترین دلایل مترتب بر آن، این بود که شاعرها بابت هر بیت شعر موزن و مقفا یک روبل دریافت می‌کردند، اما رقم دریافتی درباره‌ شعر سپید قابل محاسبه نبود. فضای تلخ اشعار با آن‌چه در پیرامون ما (در شهر کوزنتسکی) رخ می‌داد بسیار هم‌خوانی داشت. در جشنواره‌ یادشده شاعرانی چون بوریچ حضور یافتند که پیش از آن محکوم به سکوت بودند.

وی در ادامه نمونه‌هایی از اشعار حاضر در جشنواره یادشده را خواند و از آن‌پس به ارتباط شاعران روس با ادبای دیگر کشورها پرداخت؛ او از آن‌دست به دیدار ناظم حکمت و ولادیمیر پتروویچ بوریچ اشاره کرد و گفت: از آن‌روی که همسر بوریچ یکی از مترجمان ناظم حکمت به زبان روسی بود، دیدارهایی میان حکمت و بوریچ صورت گرفت؛ نیکولای گلاسکوف از دیگر دوستان بوریچ و شاعران مطرح عصر یادشده گفت‌وگویی مفصل با ناظم حکمت درباره‌ شعر سپید داشته که به همت بوریچ ضبط شده است. در شعر امروز روسیه و در سبک ابزورد، گلاسکوف یکی از شاخص‌ترین‌هاست و جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است.

این شاعر روس برخی تاثیرات فروپاشی بر شعر روسیه را برشمرد و ادامه داد: با فروپاشی، اتحاد جماهیر شوروی به قطعاتی تبدیل شد که همگی با هم دشمن بودند. این مساله در اتحادیه نویسندگان نیز تعمیم یافت؛ اتحادیه یادشده دوپاره شد و بخشی از آن تصمیم به حمایت از دوره‌ بازسازی گرفتند. همه‌ آن‌ها چشم به دهان گورباچف داشتند که نه‌چندان معلوم بود چه می‌گوید و نه حتا قواعد زبانی را رعایت می‌کرد. این گروه، اتحادیه‌ نویسندگان مسکو را شکل دادند که جریان نو در ادبیات را حمایت می‌کرد؛ آن‌ها خود نمی‌دانستند این جریان نو چیست، اما امیدوار بودند آن‌چه نمی‌شناسند نیز آن‌ها را حمایت کند. گروه دوم که در واقع در واکنش به گروه اول شکل گرفت، گروه نویسندگان مستقل نام یافت؛ آن‌ها در پی این بودند که بی ارتباط با سیاست و سیاستمداران آن‌چه را می‌خواهند، بنویسند.

کوپریانوف ادامه داد: گروه دوم به رغم این‌که در اکثریت و مستقل بودند، اما برای حفظ بقای خود تلاش بسیار کردند. در اتحادیه نویسندگان مسکو بیش‌تر آته‌ایست‌ها حضور داشتند؛ ایشان اعتقاد دینی خاصی ندارند؛ اما گروه دوم که در اکثریت است پیرو کلیسای ارتدوکس است. خانه‌ قلم روسیه نیز پس از سال‌های فروپاشی به وجود آمد. امروز خانه‌ قلم با مشکلات بسیاری رویاروست؛ شکاف بین اعضا در پی گرایش بسیاری از ایشان به غرب یکی از مشکلات عمده‌ این مرکز است. در دوره‌ یادشده مراکز ادبی بسیاری در روسیه شکل گرفته است؛ از آن‌جمله می‌توان به کانون نویسندگان آزاد و کانون نویسندگان قرن بیست‌ویک اشاره کرد. یکی از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان قرن بیست‌ویک استپانوف است که جز شاعری و نویسندگی به تجارت نیز مشغول است. یکی از مهم‌ترین کارهای او چاپ چند مجله‌ ادبی در حوزه‌ شعر است؛ می‌توان گفت آن مجلات تنها نمونه‌هایی هستند که هم‌چنان چاپ می‌شوند. از دیگر اقدامات این مرکز چاپ مجموعه‌ اشعار است که البته با سرمایه‌ خود شاعر صورت می‌گیرد. در پی رویکرد مؤسساتی از این‌دست، در سال بیش از صد مجموعه‌ شعر در روسیه چاپ می‌شود. علاوه بر این، می‌توان به برگزاری جشنواره‌ها و اهدای جوایز متعدد ادبی در حوزه‌ شعر نیز اشاره کرد.

وی در پایان سخنانش به شرح برخی رویدادها در حوزه نشر و نیز تشریح برخی آمار و ارقام در این‌باره پرداخت و گفت: امروز مهم‌ترین پایگاه شعر در روسیه اینترنت است؛ غالب شاعران روس در پایگاه‌های اینترنتی شناخته‌شده جمع می‌شوند و آثار خود را منتشر می‌کنند. سنجش مخاطب و پایش بازخوردها از مهم‌ترین ویژگی نشر اینترنتی است که به شاعران کمک بسیاری می‌کند. امکانات و اتفاقاتی از این‌دست موجب بروز تنوع و رنگارنگی در شعر روس شده است؛ اما این تنوع افول ارزش شعر را سبب شده است