به گزارش خبرگزاری ایلتنا به نقل از مهر، در شب میلاد مسعود امام حسن مجتبی (ع) جمعی از شاعران و ادیبان کشور و همچنین برخی از شاعران و چهرههای ادبی غیرایرانی در فضایی صمیمی و معنوی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
این دیدار پیش از اذان مغرب امروز آغاز شد و با اقامه نماز جماعت به امامت مقام معظم رهبری و با حضور بیش از ۱۰۰ شاعر و ادیب ایرانی و غیرایرانی در حسینه امام خمینی (ره) همراه بود. شاعران و ادیبان و چهرههای فرهنگی حاضر در این مراسم میهمان ضیافت افطار رهبر انقلاب بودند و در فضایی بانشاط و معنوی به همراه مقام معظم رهبری افطار کردند.
این مراسم پس از افطار با گردهمآیی شاعران در محضر رهبر انقلاب ادامه یافت و بخش شعرخوانی مراسم آغاز شد. در این مراسم طبق روال سالهای گذشته تعدادی از شاعران پیشکسوت و جوان کشورمان جدیدترین سرودههای خویش را در محضر رهبر انقلاب قرائت کردند که مورد توجه و تفقد ایشان قرار گرفت.
در این مراسم شاعران و چهرههای فرهنگی و ادبیای از جمله سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محسن مؤمنی شریف رئیس حوزه هنری، سیمندخت وحیدی، علی موسوی گرمارودی، علیرضا قزوه، یوسفعلی میرشکاک، زکریا اخلاقی، ناصر فیض، جلیل صفربیگی، محمدرضا سنگری، فاضل نظری، عباس حسیننژاد، علی داوودی، عباس محمدی، سیدحسین متولیان، میلاد عرفانپور، مصطفی محدثی خراسانی، محمود حبیبی کسبی، فریبا یوسفی، مرتضی امیریاسفندقه، محمدمهدی سیار، محمدحسن جمشیدی، محمدحسین نعمتی و… حضور داشتند.
از نکات جالب مراسم شب شعر امسال در محضر رهبر انقلاب اسلامی که به یکی از مهمترین رویدادهای ادبی و شعری سالهای اخیر تبدیل شده است، حضور قابل توجه و پرتعداد شاعران شهرستانی بود؛ شاعرانی که عمومشان از چهرههای جوان شعر امروز بوده و از راه دور خود را به این مراسم رسانده بودند؛ شاعرانی چون امیرعباس بختیاری از قم، جواد نوری از همدان، حسین خزایی از کرمانشاه، رضا شریفی از فارس، محسن سلطانی از اصفهان، سید ضیا موسوی از زنجان، قاسم رفیعا از خراسان، علی باجلان از لرستان و…
شاعران دعوتشده به این مراسم تازهسروده و اشعار مناسبتی خود را در محضر رهبر انقلاب خواندند. از نکات جالب توجه دیگر این مراسم قرائت اشعاری با مضامین اجتماعی و مضمون مقاومت بود که مورد توجه حاضران و تفقد مقام معظم رهبری قرار گرفت.
مراسم دیدار شاعران و چهرههای فرهنگی و ادبی هر ساله در حسینه امام خمینی (ره) برگزار میشود که کار برنامهریزی و هماهنگی آن و همچنین دعوت از شعرا توسط مرکز آفرینشهای حوزه هنری و مؤسسه سپهر سوره این نهاد فرهنگی هنری انجام میگیرد.
بخشی از اشعار قرائت شده در این مجلس به شرح زیر ارائه میشود
تو را همیشه به عهد شباب میبینم
به هر سوال، هزاران جواب میبینم
هنوز عطر تو در شیشههای سربسته است
هنوز نیم جهان را به خواب میبینم
گذشت عمر شریفت ز چارده صد سال
چه عطر تازه که در این کتاب میبینم
مِی طهور به دلهای تشنه ریختهای
چه جوششیست که در این شراب میبینم
تو مثل ماه شب چارده درخشانی
فدایی تو هزاران شهاب میبینم
فریب کرمک شب تاب را نخواهم خورد
که ظلم را همه در اضطراب میبینم
کسی که شیوهی دینداریاش ابوجهلی است
چو بولهب همهاش در عذاب میبینم
خوارجند و کشیدند تیغ بر مولا
چه فتنهها که به زیر نقاب میبینم
چه وعدههای فتوحی که میرسد ما را
چقدر قصر ستم را خراب میبینم
چه کاخهای سفیدی که میشوند سیاه
چه نورها که در این انقلاب میبینم
صلای نصر من الله میوزد از قدس
ز سوی حق طلبانش جواب میبینم
عجب قیامت کبری به راه افتاده ست
چهها به بارگه بوتراب میبینم
قیامتی تو و سرمشق عشق و عاطفهای
تو را شفیع به روز حساب میبینم
اشارهای ست ز انگشت تابناک، حسن
پس از غروب اگر آفتاب میبینم
پس از غروب اگر آفتاب میبینم
تو را همیشه به عهد شباب میبینم
سید عین الحسن از هند
***
به خلیج همیشه فارس
صبور مثل درختان، پر از بهار بمان
خلیج فارس! سرفراز و استوار بمان
بخند، موج به موج از کرانهها برخیز
برقص و هلهله کن، مست و بی قرار بمان
اسیر سایه این ابرهای تیره مشو
به روشنایی فردا، امیدوار بمان
دهان هلهله ناخدای بندر باش
طنین شروه جاشوی این دیار بمان
بمان برای جهان سربلند و پابرجا
بمان، ترانه مغرور روزگار بمان
میان نقشه جغرافیای سینه ما
خلیج فارس بمان و پرافتخار بمان
حیدر منصوری
***
(از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری
میرسی درست روبروی یادمان کربلای پنج
انتهای بولوار حاج حیدر تراب
کوچهی شهید فاطمی نسب:
خانهی من است)
حیرت آور است؛ نیست؟
اینکه این همه شهید
بر سر تمام کوچهها ی شهر ایستادهاند
تا نشانی مسیر خانههای ما شوند
اینکه این همه شهید رفتهاند
تا بهانهی ترانههای ما شوند
رضا یزدانی
**
هرچند اینکه سخت شکستی دل من است
غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است
من دوستی به جز تو ندارم؛ قسم به عشق
هرکس که غیر از این به تو گفته است، دشمن است
چشمان من مسیر تو را گم نمیکنند
فانوس اشکهای من از بس که روشن است!
هر کس که دامن مژهاش تر نمیشود
باید یقین کنیم که آلوده دامن است
از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!
چون خواب بد، سزای من «از یاد بردن» است
حسین دهلوی
***
حس میکنی زمین و زمان گریه میکنند
وقتی که جمع سینهزنان گریه میکنند
این سو داغ اکبر و آن سو غم حبیب
در ماتم تو پیر و جوان گریه میکنند
این سیل، سیل اشک عزادارهای توست
چون ابر با تمام توان گریه میکنند
تو کیستی که در غم از دست دادنت
مردان ما شبیه زنان گریه میکنند
با یاد آن نماز جماعت که خواندهای
گلدستهها اذان به اذان گریه میکنند
در ماتم اسارت زینب عجیب نیست
سرها اگر به روی سنان گریه میکنند
امیر تیموری
***
برای من که پرم از قفس پری بفرست!
اگر نه … یک دو نفس بال باوری بفرست!
برای مشق جنون شهر جای محدودیست
برایم از ورق دشت دفتری بفرست!
دو بغض چشم مرا میزبان باران کن
تر است دامن من… دیده تری بفرست!
تو تا «عزیز» منی راه و چاه هر دو یکیست
چقدر منتظرم، نابرادری بفرست!
خیال خانهام از نور و پنجره خالیست
میان «بسته دیوارها» دری بفرست!
دلم گرفته از این آسمان بیپیغام
دلم گرفته… برایم کبوتری بفرست!
سیدوحید سمنانی
***
حتی اگر به قیمت شاهانه زیستن
ننگ است زیر منت بیگانه زیستن
ویرانه بوی دوست اگر میدهد بگو
من راضیام به گوشه ویرانه زیستن
پرواز پرمخاطره بسیار بهتر از
چشم انتظار مرحمت دانه زیستن
یاران نیمه راه زیادند و ساده نیست
با سروهای خم شده همشانه زیستن
گر تیغ عشق دوست نبوسد گلوی من
این زیستن چه فرق کند با نزیستن
بخشیدهام به دوست خودم را که ذرهای
نزدیکتر شوم به کریمانه زیستن
«در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است
تکلیف اول است شهیدانه زیستن»
رضا شریفی
**
باز باران است، باران حسین بن علی
عاشقان جان شما، جان حسین بن علی
خواه بر بالای زین و خواه در میدان مین
جان اگر جان است قربان حسین بن علی
شمرها آغوش وا کردند، اما باک نیست
وعده ما دور میدان حسین بن علی…
در همین عصر بلا پیچیده عطر کربلا
عطر باران صوت قرآن حسین بن علی
هر کجای خاک من بوی شهادت میدهد
عشقم ایران است، ایران حسین بن علی
دست بالا کن بگو این بار با صوتی جلی
دستهای ما به دامان حسین بن علی
ناصر حامدی
***
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را
کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد
شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق… تیر بود میبارید
صدای تِقتِتِتِق… دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره
بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن
کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت
و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از بین قاب بابا دید
میان دامن خود چرخ میزند سارا
اکرم هاشمی سجزیی
***
ای دهانت لانه گنجشکهای شاد پر چانه
کودک من ای تمام حرفهایت فیلسوفانه
صد گره وا میشود از بغضها و اخمهای من
میزنم هر بار بر موهای تا سرشانهات شانه
تازگیها اولین دندان پیشین تو افتادهست
رفته یعنی از زمان مستی ما هفت پیمانه
با تو بازی میکنم دیوانه بازی میشوم هروقت
از نبایدها و بایدهای عقل خویش دیوانه
تا شبیه کودکیهایم بفهمی حرف گلها را
بستهام روبان موهای تو را هم مثل پروانه
اعظم سعادتمند
***
تنها نشسته منتظر و سر به راه کوه
در انعکاس نقرهای نور ماه کوه
بر شانههای یخزدهاش برف سالیان
بر قامتش حریر نسیم و گیاه کوه
تاریک کرده روز و شبش را مسافری
یک روز دل سپرده به چشمی سیاه کوه
حالا بگو عقاب تو این روزها کجاست
دل قرص کرده پشت کدامین پناه کوه
فریاد میزنم که امان از تو کوه آه
فریاد میزند که امان از تو آه کوه
شبها به شانههای خدا تکیه میدهد
آن سربلند تا به ابد تکیه گاه، کوه
مهدیه انتظاریان
***
در دعای اهل دل باران فراز آخر است
گریه کن در گریهی عاشق صفایی دیگر است
عاشقان با اشک تا معراج بالا میروند
بهترین سرمایه انسان همین چشم تر است
در جواب بیوفایی خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است
شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم
آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است ۱
صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما
مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است
گرچه چندی چهرهی خورشید را پوشاندهاند
در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است
محمدحسن جمشیدی
***
تقدیم به شهدای فاطمیون
کوچه هامان پراز سیاهی بود، شهررا از عزادرآوردند
چشمهای ستارهها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند
شاخههایی که سرفرازانند، میوههایی که جلوه باغند
مادران مثل ام لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند
روی تابوتهایشان بستند، پرچمی که به رنگ خورشید است
فاطمیون فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند
قصهها را یکی یکی خواندند، آخرماجرا سفر کردند
عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند
عصر یک جمعه بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم
بادهای بهاری از هرباغ، لالههایی معطر آوردند
عاطفه جعفری (شاعر افغانستانی)
***
آشفته پی پرندهها خواهی رفت
آسیمه به سوی ناکجا خواهی رفت
ای شهر برای لحظهای آسودن
آخر به کدام روستا خواهی رفت؟
ای رعد، پیِ سلوک و عرفانی تو
هم در دل شهر هم بیابانی تو
با غرش خویش از خدا میگویی
تحمیدیه کتاب بارانی تو
محمدرضا شفیعی