جنگ داخلی سوریه در مارس ۲۰۱۱، پس از به خشونت کشیده شدن اعتراضات شماری از مردم این کشور در شهرهایی همچون دمشق، حمص و درعا و برخورد گروههای مخالف نیمهمسلح با ارتش و طرفداران حکومت بشار اسد آغاز شد و بعد از گذشت نزدیک به یک سال در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ با تشکیل جبهه تروریستی النصره به رهبری ابومحمد جولانی و بدلشدن این سازمان به شاخه نظامی القاعده در سوریه ابعادی تازه به خود گرفت. در همین سال بود که جمعی از نیروهای فراری افسران ارشد سوری تشکیلاتی نظامی با نام «ارتش آزاد سوریه» راهاندازی کردند تا به مقابله با حکومت مرکزی شدت بیشتری ببخشند و با روی کار آمدن دهها گروه مسلح از جریان سلفی گرفته تا شبه نظامیان سکولار که تنها به سرنگونی دولت اسد میاندیشیدند، شرایطی پیش آمد که نتیجهاش به افزایش قدرت مخالفان اسد از آغاز ۲۰۱۳ انجامید و بخشهای بزرگی از خاک این کشور به اشغال مخالفان درآمد، از اروپا، آسیا و آفریقا «پیکارجویانی» برای پیوستن به جریانهای سلفی مخالف اسد به شام سرازیر شدند و این تحولات، و دعوت رسمی دولت سوریه حزبالله لبنان و سپاه قدس ایران را هم به حضور «مستشاری» در این کشور واداشت.
تقریباً از همین ایام بود که نام «ژنرال قاسم سلیمانی» در رسانههای بینالمللی احتمالاً برای نخستینبار به چشم آمد و به گوش جهانیان رسید و توجه مخاطبان آنان را به خود جلب کرد. مردی که پیش از آن کمتر رسانهای تصویری از او منتشر کرده بود و کمتر کسی از جایگاه و مسئولیتهایش اطلاعی داشت؛ چهرهای باسابقه فرماندهی در دوران جنگ هشتساله ایران با عراق و باتجربه مدتها فعالیت مستشاری در جنگ داخلی افغانستان و عراق؛ فردی که برخی از تحلیلگران او را یکی از موثرترین شخصیتها در تغییر روند جنگ عراق میدانستند و بعدها دیگران نیز وی را اصلیترین عامل تغییر روند جنگ داخلی سوریه ارزیابی کردند.
تاثیرگذاری بیبدیل او در پایاندادن به «خلافت» ابتدا کوچک اما روبهگسترش «داعش» در منطقه وسیعی از شرق سوریه و شمالغربی عراق و مشاورههای نظامیاش به ارتشهای ازهمپاشیده ایندو کشور برای مقابله با نیروهای منسجم ابوبکر بغدادی در نزدیکی دمشق و بغداد و کمکهای وی به نظامیان عراقی در عملیات آزادسازی موصل موجب شد فراتر از یک فرمانده، بهعنوان محور وحدت «جریان مقاومت» در منطقه خوانده شود و در آنِ واحد هم محبوبیتش افزایش یابد و هم کینهتوزی مخالفانش را درپی داشته باشد.
نقش بیبدیل حاج قاسم نه تنها برای کشورهای منطقه به ویژه عراق و سوریه حیاتی بود، بلکه به جرات میتوان گفت بعد از رهبری هیچ یک از شخصیتهای لشکری و کشوری در جمهوری اسلامی ایران تا این حد مورد قبول جریانهای سیاسی کشور از چپ و راست و عامه مردم نبوده است.
“سردار خستگیناپذیر اسلام” پس از فروپاشی تقریباً تماموکمال داعش نیز از پای ننشست و همچنان به نقشآفرینی در تحولات منطقه و بهویژه عراق و سوریه به مجاهدت مشغول بود تا اینکه در ۱۳ دیماه در جریان حضور دوباره برای رسیدگی به وضعیت نابهسامان مردم و حکومت عراق، وارد بغداد شد و اتومبیل حامل وی از سوی “شقیترین مردم” هدف اصابت موشک قرار گرفت و به همراه ابومهدی المهندس از فرماندهان ارشد حشدالشعبی به شهادت رسید؛ حادثهای که ناگوار و نابههنگامبودنش اکثر مردم و تحلیلگران را به واکنشهایی متفاوت واداشت و فضایی ایجاد کرد که هم در درون ایران، جریانات، چهرهها و اندیشههای متفاوتی را کنارهم قرار داد و هم در خارج از ایران تفکراتی بعضاً غیرهمسو و حتی مخالف را به سمت خود کشاند؛ فضایی که در آن همه این جریانات و تفکرات همراه شدند و علیه ترور فرمانده سپاه قدس ایران واکنشهای مشابه نشان دادند و حول محور وی هماهنگ و همصدا شدند.
انتهای پیام